×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : یکشنبه, ۱۵ تیر , ۱۴۰۴  .::.   برابر با : Sunday, 6 July , 2025  .::.  اخبار منتشر شده : 4 خبر
۱۰ محرم سال ۶۱ برای کاروان سیدالشهدا چگونه سپری شد؟

به گزارش شهر و صنعت، همه مصیبتی را که عزاداران حسینی طی ۱۰ روز اول  محرم  به سوگ آن می‌نشینند، تنها ظرف چند ساعت بر خانواده سیدالشهدا وارد شد که به تفکیک ساعت و زمان آنها را مرور می‌کنیم.

۱۰ محرم سال ۶۱ برای کاروان سیدالشهدا چگونه سپری شد؟

طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا در دهم  محرم ۱ قمری به حساب گاه شماری شمسی ۲۱ مهر سال ۵۹ هجری شمسی می‌شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می‌شود با استخراج اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳-+ دقیقه اختلاف می‌تواند داشته باشد) استخراج شده و روایات مقتل نگارها با این ساعتها تنظیم گردیده است.

وقایع روز عاشورا ۱۰ محرم

صف آرایی و آرایش دو سپاه

بعد از نماز صبح امام برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب… خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری». طرف مقابل نیز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.

امام حسین علیه‌السلام پس از نماز صبح  ۱۰ محرم، عاشورا، سپاه کم تعداد خود را که متشکل از ۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه به فرماندهی زهیر بن قین، دسته دوم را در بخش میسره به فرماندهی حبیب بن مظاهر و دسته سوم را در قلب سپاه به فرماندهی خود آن حضرت تقسیم‌بندی کرد.

همچنین آن حضرت، بیرق سپاه را به برادرش حضرت عباس علیه‌السلام واگذارد و نیروهای خود را در جلو و خیمه‌گاه را در پشت سر آنان قرار داد.

عمر بن سعد نیز فرماندهی میمنه سپاه خود را به عمرو بن حجاج، فرماندهی میسره را به شمر بن ذی الجوشن، فرماندهی سواره‌نظام را به عروة بن قیس و فرماندهی پیاده‌نظام را به شبث بن ربعی واگذاشت و بیرق سپاه را بدست غلامش “دُرَید” سپرد.

طلوع آفتاب

کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه‌ای خواند. صفات و فضائل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه‌هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است.

یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی‌پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی‌رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه … فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.

حدود ساعت ۸ تا ۱۰ صبح

بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» و آقای قاریان کوفه بود و زهیر خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند و با آنان اتمام حجت کردند..بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُربن یزید ریاحی. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.

شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می‌کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند.

امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی‌دانیم. تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.)

بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین (ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.

بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام (ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند.

خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام (ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام (ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و این شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است.

اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام (ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام (ع) حمله کنند زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.

حدود ساعت ۱۱ صبح

بعد از این حملات، امام (ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام (ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد.

حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین (ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».یک بار هفت نفر از اصحاب امام (ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس (ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.

۱۲:۵۰ اذان ظهر به افق کربلای معلی

حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر (ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام از شهادت حبیب متأثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا ، ۱۰ محرم گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»

امام نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام (ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»

حدود ساعت ۱۳

۳۰ نفر از اصحاب امام (ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین (ع) بود.

پس از نماز ظهر عاشورا ،۱۰ محرم باقیمانده یاران امام حسین علیه‌السلام نیز یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند. شیرمردانی چون زهیر بن قین، نافع بن هلال، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید، بریر بن خضیر و دلیرمردانی از بنی هاشم چون علی‌اکبر علیه‌السلام، عباس بن علی علیه‌السلام، قاسم بن حسن علیه‌السلام، عبدالله بن مسلم علیه‌السلام و افرادی دیگر در یاری مولا و سرورشان امام حسین علیه‌السلام جنگیدند و سرانجام بدست دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام، مظلومانه به شهادت رسیدند.

حدود ساعت ۱۴

عاقبت امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) تنها ماندند. عباس اجازه میدان خواست اما امام او را مأمور رساندن آب به خیمه‌ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام (ع) برای دومین بار بعد از قتل برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»

حدود ساعت ۱۵

پس از شهادت تمامی یاران و بنی هاشم، ابا عبدالله (ع) به میدان رفت. در این هنگام، اهل بیت امام حسین (ع) بی‌تابی کردند. این بی‌تابی، امام حسین (ع) را آزده‌خاطر کرد و خطاب به سپاهیان کوفه فرمود: «آیا کسی هست که از حرم رسول خدا (ص) دفاع کند؟ و آیا خداپرستی در میان شما وجود دارد که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که برای خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاری دهنده‌ای هست که برای خدا، ما را یاری دهد؟»جوابی از کوفیان به گوش نرسید.

امام حسین (ع) رو به اجساد شهدا کرده با آنان گفت: «ای حبیب بن مظاهر، ای زهیر بن قین و ای مسلم بن عوسجه! ای دلیران و ای جنگاوران روزگارِ زار، چرا شما را ندا می‌دهم ولی کلامم را نمی‌شنوید و شما را فرا می‌خوانم ولی اجابتم نمی‌کنید؟ شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان زنان آل رسول‌اند که بعد از شما یاوری ندارند. از خواب برخیزید ای کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول الله (ص) دفاع کنید».

با شنیدن صدای امام حسین (ع) ناله و شیون زنان بلند شد. نقل شده است در این هنگام امام سجّاد (ع) در حالی که به عصایی تکیه داده بود با شنیدن صدای پدر بیرون آمد؛ اما توانی نداشت تا شمشیرش را حمل کند. امام حسین (ع) متوجه امام سجاد (ع) شد؛ پس ام کلثوم را مخاطب قرار داد: «او را بازگردان تا زمین از فرزندان محمد (ص) خالی نماند».

امام حسین (ع) به خیمه آمد و پس از توصیه به اهل بیتش به سکوت، با خواهران، زنان، فرزندان و کودکان خویش وداع کرد. پیراهنی برایش آوردند و امام حسین (ع) پیراهن را از چند جا پاره کرد تا از دستبرد سپاه کوفه مصون ماند و آن را زیر لباس‌ها پوشید؛ اما همین لباس هم غارت شد. امام باقر (ع) نقل کرده که پدرش امام سجاد (ع) هنگام وفات او را در آغوش کشیده و جمله‌ای را به او گفته که پدرش امام حسین (ع) پیش از شهادت اورا در آغوش کشیده و به او توصیه کرده وآن جمله این است که پسرجانم که از ستم کردن بر کسی که جز خداوند یار ویاوی ندارد بپرهیز.

امام (ع) به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعداً در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.

اذان عصر به افق کربلای معلی و شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام

وقت شهادت امام (ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»

یادگان تحت امر شمر، امام حسین (ع) را احاطه کردند؛ ولی همچنان پیش نمی‌آمدند و شمر آنان را به حمله تشویق می‌کرد.شمر بن ذی الجوشن به تیراندازان دستور داد امام حسین (ع) را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام حسین (ع) پر از تیر شده بود .[۷۱] امام حسین (ع) عقب کشید و آنان در برابرش صف بستند. جراحات وارد و خستگی ناشی از جنگ، امام حسین (ع) را به شدت کم‌توان کرده بود از این رو ایستاد تا اندکی استراحت کند.

در این هنگام، سنگی به پیشانی‌اش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که خواست با لبه پیراهن، خون از صورتش پاک کند، تیر سه‌شعبه و مسمومی به سویش پرتاب شد و بر قلبش نشست. مالک بن نُسَیر با شمشیر، ضربه‌ای بر سرِ امام حسین (ع) زد که بند کلاهخود امام (ع) پاره شد. زرعة بن شریک تمیمی ضربه‌ای به شانه چپ امام حسین (ع) و سَنان بن اَنَس هم تیری به گلوی امام زد. سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزه‌اش بر پهلوی امام زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد.

شمر بن ذی‌الجوشن با گروهی از لشکر عمر بن سعد که ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد، قشعم بن عمرو بن یزید هردوان جعفی، صالح بن وهب یزنی، سنان بن انس نخعی و خولی بن یزید اصبحی از جمله آنان بودند به سوی امام حسین (ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار امام تشویق می‌کرداما کسی نمی‌پذیرفت. او به خولی بن یزید دستور داد تا سر امام حسین (ع) را جدا کند.

وقتی خولی وارد گودال قتلگاه شد، دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر و به نقلی سنان بن انس از اسب پیاده شد و سر امام (ع) را جدا کرد و به دست خولی داد. بر بدن حسین بن علی (ع)، هنگام شهادت، آثار ۳۳ ضربه شمشیر و ۳۴ زخم نیزه بود و پس از شهادت‌اش، جامه و لوازم او را غارت و او را برهنه رها کردند.

پس از شهادت امام حسین (ع)، سپاه دشمن به خیمه‌ها هجوم بردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند. آنان در این امر بر یکدیگر سبقت می‌رفتند.شمر به قصد کشتن امام سجاد (ع) همراه گروهی از سپاهیان، وارد خیمه‌گاه شدند که زینب (س) مانع این کار شد. به نقلی دیگر برخی از سپاهیان عمر بن سعد به این امر اعتراض کردند. عمر بن سعد دستور داد زنان حرم را در چادری جمع کردند و تعدادی را بر محافظت آنان گماشت.

به دستور عمر بن سعد و در راستای اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه، با اسبان‌شان بدن امام حسین (ع) را لگدکوب کردند و استخوان‌های سینه و پشت آن حضرت را درهم شکستند. این ده تن عبارتند از: اسحاق بن حویه اخنس بن مرثد حکیم بن طفیل عمرو بن صبیح رجاء بن منقذ عبدی سالم بن خیثمه جعفی واحظ بن ناعم صالح بن وهب جعفی هانی بن شبث خضرمی اسید بن مالک لعنت الله علیهم اجمعین.

۱۸:۴۹ اذان مغرب به افق کربلای معلی

داستان روز غم انگیز عاشورا ،  ۱۰ محرم این‌طور تمام می‌شود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»

عمر بن سعد برای اعلام وفاداری به عبیدالله بن زیاد در عصر عاشورا، ۱۰ محرم دستور داد سر بریده امام حسین (ع) را به کوفه برده و پایان جنگ را اعلام کنند. خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم مأمور انجام این کار شدند. آنها شبانه به کوفه رسیدند اما چون دارالاماره بسته بود، خولی سر مبارک امام را به خانه خود برد تا در روز یازدهم ماه محرم به نزد عبیدالله بن زیاد ببرد. سرهای دیگر شهدا نیز میان سرکردگان جنایتکار تقسیم شد تا برای دریافت جایزه به نزد عبیدالله ببرند وی نیز آنها را روانه شام و دربار یزید بن معاویه نمود.

منابع:

الارشاد شیخ مفید ره

مقتل الامام الحسین علیه السلام؛ خوارزمی

انتهای پیام/

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.